قله سبلان ۱۳۸۳
هوای بسیار مطبوع و دلنشین و خنک، صدای آب رودخانه در انتهای دره، مه شدید هوا و نشستن قطرات باران و شبنم مانند به سر و صورت هایمان، سبزی یک دست دامنه های کوه، وجود چشمه سار های فراوان در میان این سبزه ها و عبور از کنار و داخل آنها، از همه مهم تر گل های شقایق وحشی و قرمز که در بهترین فصل آنها قرار داشتیم، صدای آبشار بلند و عبور از کنار آن و… (و البته کمی نگرانی تعدادی از بچه ها از صحت مسیر )لحظاتی تکرار نشدنی را برایمان به ارمغان آورده بود.
در نهایت حدود ساعت هشت بود که ما وارد جاده شدیم.در همین هنگام باران بسیار شدیدی شروع به باریدن کرد.شانس آوردیم که اتوبوس را دیدیم که به سمت روستا می رود.سریع سوار شدیم و در روستا دوستانی که منتظر ما بودند با عجله سوار اتوبوس شدند در این هنگام باران که فقط محض حالگیری و خیس کردن ما شروع شده بود قطع شد…
در ساعت ۸:۳۰ صبح جمعه بود که گروه کوهنوردی آخرین نگاه های خود را به قله سبلان که در ابر فرو رفته بود می انداخت.شاید مقصود خداحافظی تا دیداری دوباره بود.
گزارش سالهای ۷۸ و ۸۲ و ۸۳ .